ماه من کامل شد...(قسمت اول)
سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ق.ظ
حاج احمد...
کوتاهی ام را ببخش و بگذار به پای نادانی...
من از شهید و شهادت فقط نام کسانی چون حاج همت شنیده ام و بس...
وقتی کسی میگوید حاج احمد...
با تعجب به او نگاه میکنم...
حاج احمد؟؟!!
من تا به حال اسمش را هم نشنیده ام...
من چمیدانم از داغ دل پدری که سالها در انتظارت ماند...و اخر هم...روی ماهت را ندید و رفت...
حاج احمد....
در مسعی باید فاصله ی دو نور سبز را ...
هروله کنان رفت...
چرا که حضرت هاجر در آن فاصله اسماعیل تشنه لب را می دیده که از تشنگی پای بر زمین می کوبد...
و در آن فاصله به شدت مضطر بوده اند.....
و من هنوز در فکرم....
که اگر بین الحرمین را مسعی کردیم...
کجا باید هروله کنیم...
زینب در کجا بیش از همه مضطر بود...